kayhan.ir

کد خبر: ۵۳۰۲
تاریخ انتشار : ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۶

وقتی عرصه برای حامیان تروریست‌ها باز می‌شود! (نگاه)

حسین شمسیان

«جمهوری اسلامی، حتی برای امور نمایشی هم ستاد درست می‌کند!... و آن وقت آخوند غافل از هنری به ‌نام سید محمد خاتمی وزیر ارشاد حضور پیدا می‌کند و دستورات نمایشی صادر می‌کند... در برابر چنین رژیم برآمده از گور قرون و اعصار چه باید کرد جز....»
یقینا این سخنان، نه سخنانی از سر منطق و استدلال، که گفتاری آکنده از کینه و نفرت است و به تبع آن می‌توان فهمید که گوینده آن بی‌بهره از فرزانگی و ادب، سرشار از کینه و نفرت است.
اینها، گوشه‌ای از تراوشات ذهنی کسی است که عمری را در تباهی و پوچی گذراند و از هیچ توهینی به  مردم و مقدسات و ارزش‌های آنان فروگذار نکرد! بیمار الکلی که الکل، بر ذهن و روحش حاکم بود و مستی دائم‌الخمر بود! و همین ابتلا سال 64 در پاریس به کام مرگ کشاندش!
اما این نوشتار و بررسی مرگ و زندگی چنین فردی آن هم در این روزها که سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی است و به برکت نفس قدسی امام(ره) و مجاهدت مردم، بساط توهین‌کنندگان به مقدسات و می‌گساران جمع شده، چه مناسبتی دارد؟
اگر مردم بدانند کسی که برای فرهنگ و آئین آنها ارزشی قائل نبوده باز هم به عرصه فرهنگ کشور بازگشته،  چه می‌کنند!؟ واکنش علما و مردم متدین به حضور مجدد آثار کسی که بی‌پرواترین توهین‌ها را به احیاگر دین در عصر تاریکی‌ها یعنی امام راحل عظیم‌الشان روا داشته و سخنانی گفته و نوشته که قلم از نگارش آن شرم دارد، چه خواهد بود!؟ پدران و مادران شهیدان چه می‌گویند درباره نبش قبر کسی که عضو «شورای ملی مقاومت منافقین» به سرکردگی مسعود رجوی بود و مرگش موجب عزادار شدن او و صدور پیام تسلیت برای از دست دادنش شده است!؟
هفته پیش «روزنامه ایران» و برخی دیگر از رسانه‌های زنجیره‌ای خبری به نقل از معاونت فرهنگی وزارت ارشاد را همراه با عکس بر تارک صفحه اول خود منتشر کرد که دل هر آگاه و اهل فرهنگی را بدرد آورد و بهت و حیرت را به ارمغان آورد! بهت و حیرت از اینکه چه اتفاقی در ساختمان خزان زده وزارت ارشاد در بهارستان تهران افتاده و چه کسانی بر مصدر امور تکیه زده‌اند؟! خبر، اجازه انتشار آثار «غلامحسین ساعدی» بود که زینت‌بخش روزنامه دولت شده بود. اگرچه چاپ برخی از آثار ساعدی به عملکرد ارشاد در سال‌های دهه 70 و صدارت خاتمی برمی‌گردد.
یقینا به دلیل ضعف دستگاه‌ها و سازمان‌های عریض و طویل متولی فرهنگ در امر انتقال تجربیات و شناساندن چهره‌ای خادم و خائن فرهنگی و غیرفرهنگی، جمع کثیری از خوانندگان و به ویژه نسل جوان هیچ شناختی از «ساعدی» و مشی و مرام او ندارند و اهمیت موضوع و شدت انحراف وزارت ارشاد در میدان دادن به چنین تفکری برایشان آشکار نیست. بنابراین چند نکته درباره زندگی او- و نه بیان زندگی‌نامه‌اش- می‌تواند راهگشا باشد:
1- ساعدی در سال‌های قبل از انقلاب می‌زیست. او روانشناسی خوانده بود و در آن رشته دکتر شده بود. تا اندکی قبل از مرگش ازدواج نکرد. مطبی برای درمان بیماران روانی در تهران داشت و اسناد تکان‌دهنده‌ای درباره رفتار وی با زنان شوهردار مراجعه‌کننده به آنجا وجود دارد که از شرح آن می‌گذریم.
2- او یک زردنویس و جنسی‌نویس کامل بود. قلمش در این عرصه‌ها ساعی و روان بود نوشته‌هایش پر از پرت و پلا و مزخرفات است! اینها کشف نویسنده این نوشتار نیست! گفتار خود اوست! آنجا که می‌گوید «اولین و دومین کتاب من مزخرف‌نویسی مطلق بود همه‌اش یک جور گردنکشی... خنده‌دار است که آدم در سنین بالا به بی‌مایگی و عوضی بودن خود پی ببرد. من غرق ناامیدی مطلق شدم سیانور هم فراهم کردم که خودکشی کنم...» ساعدی نمایشنامه هم می‌نوشت. مدتی تحت تاثیر افکار و عقاید چپ و مارکسیستی، در نوشته‌هایش نوعی نگاه چپ به طبقه کشاورز و کارگر پدید آمد.
3-ارتباطش با گروه‌های چپ سبب دستگیری و سپس همکاری با ساواک شد.
4- با پیروزی انقلاب او که مشرب فکری‌اش هرزگی و شرب خمر و ولنگاری بود، خود را با پدیده تازه‌ای مواجه می‌بیند! پدیده‌ای که یک ملت حامی آن است پس دست به توهین و هتاکی به ملت و رهبر عزیز آنها می زند!
5- از این‌جا به بعد، او به یک ستیزه‌جوی کامل و یک عنصر جدی برانداز و بلندگوی تبلیغاتی پرکار و فعال علیه نظام اسلامی تبدیل می‌شود. او حتی قبل از خروجش از کشور چنان به نظام برخاسته از خون شهیدان بی‌محابا و گستاخانه می‌تازد که کمتر می‌توان برای آن نمونه‌ای پیدا کرد مثلا می‌گوید: «رژیم جمهوری اسلامی حاکم بر وطن ما، دست کفتارها را از پشت بسته! جوع غریبی دارد، هزاران بار بیشتر از کفتارها... زنده‌ها را می‌کشد و مرده‌ها را از گور بیرون می‌کشد!» او مسئولان نظام را گورکن، جلادان دستار بسته، اموات معمم، حشرات الارض، لمپن و... می‌نامد!
و در جای دیگری با توهین به امام(ره) می‌نویسد: «هیچ قشر و گروهی از مردم ایران را نمی‌توان یاد کرد که از پیامدهای فاجعه بار انقلاب درامان مانده باشد... فرشته‌ای که قرار بود به جای دیو بنشیند، هیولایی از کار درآمد که زهره دیوان را می‌ترکاند!»
از بقیه توهین‌های شرم‌آور او به ساحت مقدس امام راحل و مقدسات می‌گذریم و در حرمت‌شکنی او شریک نمی‌شویم.
6-او از ایران گریخت، با مسعود رجوی هم پیاله شد و مرگ اعضای سازمان را تسلیت گفت و رجوی هم مرگ او را به عنوان «ضایعه‌ای پردریغ» تسلیت گفت و کلی درباره خدمات او به شورای مقاومت و مبارزه‌اش با رژیم! قلم فرسایی کرد.
7- ثمره خیانت او  به مردم و ایمان آنها آن شد که  نشریه کار در  درباره مرگ او نوشت «تا لحظه مرگ توهمات الکلیسم و ترس مزمن رهایش نکرد و مدام در فکر خودکشی بود.  وصیت کرد که پس از مرگ بر سر مزارش بنوازند و می بنوشند و برقصند!» و بعد با کت و شلوار و کراوات و بدون هیچ تشریفات و آداب اسلامی به خاک سپرده شد!
به همین معرفی مختصر بسنده می‌کنیم و از خیلی توضیحات دیگر می‌گذریم تا به این سؤال از مسئولان ارشاد و شخص وزیر محترم  ارشاد برسیم که «غلامحسین ساعدی» را می‌شناسید یا نه!؟ اگر نمی‌شناسید لااقل تحقیق کنید! لااقل به اندازه جوان محقق در اینترنت جست‌وجو کنید تا بدانید روح و جان جوانان وطن را به تیغ چه رهزنانی می‌سپارید! و اگر می‌شناسید چه حجت شرعی یا قانونی دارید تا جامعه را در معرض افکار موهوم و ضاله چنین فردی قرار دهید!؟ چرا باید از انتشار آثار کسی که به اسلام، امام،  انقلاب و مردم شهید داده بدترین توهین‌ها را کرده ذوق زده شوید!؟
این توضیحات را نوشتیم تا از علمای بزرگ اسلام و روحانیت معظم بپرسم تکلیف «کتب ضاله» که سالهاست در رساله‌ها و کتب فقهی درباره آن بحث و گفت‌وگو شده چه می‌شود و اگر حکم الله دراین باب رعایت نشود تکلیف ما چیست و تکلیف شما چیست!؟ سکوت و مماشات یا خروش و جلوگیری از انتشار کتب ضاله!؟
البته امام راحل عظیم‌الشان تکلیف را روشن کرده‌اند و بقیه پیش خدا حجتی ندارند ایشان در وصیت‌نامه‌اشان فرموده‌‌اند:«و باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی دختران و پسران می‌شود از نظر اسلام و عقل محکوم است و تبلیغات و مقالات و سخنرانی‌ها و کتب و مجلات بر خلاف اسلام و عفت عمومی مصالح کشور حرام است و بر همه ما و مسلمانان جلوگیری از آنها واجب است و از آزادی‌های مخرب باید جلوگیری شود... مردم و جوانان حزب‌اللهی اگر برخورد به یکی از امور مذکور نمودند به دستگاه‌های مربوطه رجوع کنند و اگر آنان کوتاهی نمودند، خودشان مکلف به جلوگیری هستند. خداوند تعالی مددکار همه باشد.»